به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «چهار درویش» با تصحیح حسن ذوالفقاری و عباس سعیدی به تازگی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است.
«چهار درویش» به گواهی قدیمی ترین نسخه خطی تاریخ دار مربوط به سال ۱۱۶۳ هجری قمری، و جزو ادبیات داستانی عصر صفوی است. در دوره صفوی، تحریر افسانه های عامه بیش از پیش معمول شد و آثار معتبری در این عهد به وجود آمد. مانند تحریر جدید اسکندرنامه، طوطی نامه، رزم نامه، ترجمه رامایانا، ترجمه مهابهاراتا، قصه هزارگیسو، قصه طالب پادشاه زاده و مطلوب، قصه ارشد و رشید، قصه اشرف و فیروزه وزیرزاده، شیرین نامه، نوش آفرین نامه، قصه مریم دخت شاه پرتگال، قصه هفت سین حاتم طایی و ... . دلیل خلق این آثار، رواج قصه گویی و قصه خوانی در محافل و قهوه خانه ها بود.
قصه چهار درویش یکی از داستان های عامه مشهور و بی نویسنده است. این اثر از افسانه های منثور کهن ایرانی مشتمل بر ۵ قصه درباره آزادبخت شاه روم و چهار درویش جهانگرد _ فرزندان ملک التجار یمن، شاهزاده فارس، شاهزاده عجم و پادشاه چین _ است. این افراد داستان های خود را برای هم بازگو می کنند. از قدیم و دوران کهن، این قصه میان مردم رایج بوده و به همین دلیل، ده ها روایت از آن در دست است. قصه چهار درویش در فرهنگ عامه کنایه از سخن دراز و ملال آور و چیزهای بی معنی و دراز گفتن است.
این اثر به دلیل شهرت آن در شبه قاره و دیگر مناطق فارسی زبان به زبان های اردو، هندی، انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است. بیشترین ترجمه های آن هم مربوط به زبان اردو هستند.
کتاب تصحیح این اثر، ۴ بخش اصلی دارد که عبارت اند از: «قصه خوانی و قصه پردازی در عهد صفوی»، «هذا کتاب چهار درویش»، «ترکیبات و کنایات و نوا در کلمات» و «کشف الابیات». بخش «هذا کتاب چهار درویش» خود ۵ بخش دارد که به ترتیب عبارت اند از: سرگذشت درویش اول، حکایت درویش دوم، حکایت گفتن آزادبخت برای درویشان، حکایت درویش سیّم، حکایت درویش چهارم.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
خرامان و دامن کشان دررسید و به نظر ملاطفت به جانب من دید و از پریشانی احوالم پرسید و به شیرین مقالی نمکپاشِ زخم ناسور دل پرشورم گردید و به تازگی بی صبر و بی قرارم ساخت. من بیچاره، مست و مدهوش، یارای دم زدن نداشتم. بعد از ملاطفت بسیار و مهربانی بی شمار گفت: «فلانی! عذر تقصیرات ما چندان که تقصیرات ماست، مرا بحل کن که آزار بسیار از برای من کشیدی و مدتی در تحصیل رضای من کوشیدی. از دمی که مرا دیدی دمی به فراغت نگذرانیدی و روی شادی و آسایش ندیدی. امید که بدی به روزگارت مرساد! و خدایت جزای خیر دهاد! و باری، چون سرمایه تجارت که از ولایت خود آورده بودی و در معالجه من صرف نمودی قلیل خرجی راه است، قبول فرما و گستاخی مرا درگذار و از دعا مرا فراموش مکن.»
این بگفت و فی الحال خواجه سرا دررسید و به اشاره او دو کیسه زر طلا آورده، به من داد و باز گفت که فلان اسب را به او دهند که هم امشب سوار شود و از شهر بیرون رود. این بگفت و برخاست. چون دیدم که کار از دست می رود، دست درانداخته، دامنش گرفته و گفتم:
«ای سرو خوشخرام که خوش می روی به ناز/ عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز» (حافظ، ص ۲۰۴)
این کتاب با ۳۸۳ صفحه، شمارگان ۹۹۰ نسخه و قیمت ۲۵۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما